مردی هر روز در بازار گدایی میکرد و مردم هم حماقت او را دست میانداختند. دو سکه به او نشان میدادند که یکی از طلا بود و یکی از نقره. اما مرد گدا همیشه سکه نقره را انتخاب میکرد. این داستان در تمام منطقه پخش شد. هر روز گروهی زن و مرد میآمدند و دو سکه به او نشان میدادند و مرد گدا همیشه سکه نقره را انتخاب میکرد. تا اینکه مرد مهربانی از راه رسید و از اینکه مرد گدا را آنطور دست میانداختند? ناراحت شد. در گوشه میدان به سراغش رفت و گفت: هر وقت دو سکه به تو نشان دادند? سکه طلا را بردار. اینطوری هم پول بیشتری گیرت میآید و هم دیگر دستت نمیاندازند. مرد پاسخ داد: حق با شماست? اما اگر سکه طلا را بردارم? دیگر مردم به من پول نمیدهند تا ثابت کنند که من از آنها احمقترم. شما نمیدانید تا حالا با این کلک چقدر پول گیر آوردهام. نتیجه اخلاقی: اگر کاری که میکنی? هوشمندانه باشد? هیچ اشکالی ندارد که تو را احمق بدانند .
.........................................................................
برای ازدواج کردن لحظهای درنگ نکنید. اگر زن خوبی نصیبتان شود، خوشبخت میگردید و اگر زن بدی گیرتان آمد فیلسوف میشوید!!! (سقراط)
........................................................................
غرور هدیه شیطان است و عشق هدیه خداوند، و ما هدیه شیطان را بهم می دهیم ولی هدیه خداوند را از یکدیگر پنهان می کنیم
..........................................................................
گابریل گارسیا مارکز:آدمی فقط در یک صورت حق دارد به دیگری از بالا نگاه کند:و آن هنگامیست که بخواهد دست دیگری که بر زمین افتاده بگیرد تا اورا بلند کند !
.........................................................................
خواستم زندگی کنم ، راهم را بستند. ستایش کردم ، گفتند خرافات است. عاشق شدم ، گفتند دروغ است. گریستم ، گفتند بهانه است. خندیدم ، گفتند دیوانه است. دنیا را نگه دارید ، می خواهم پیاده شوم ! <<دکتر علی شریعتی>>
.........................................................................